واپسین روزای بهار
دیگه چیزی از بهار نمونده با شروع تابستون به یه اتفاق مهم نزدیک میشیم که تولد منه پارسال این موقع ها هنوز من توی دل مامانم بودم و الان در حال ورجه وورجه جلوی چشمش هستم! خدایا شکرررررر چند روز پیش مامان دوباره به مهمونی دعوت شد و این بار من رو همراه خودش برد. ...
نویسنده :
مامان پاتمه
17:30